Mano Del

۱۳۸۶ اردیبهشت ۷, جمعه

فقط دلم گرفته بود


اگر تنهاترین تنهایان باشم
باز هم خدا هست
او جانشین تمام نداشته های
من است. (دکتر علی شریعتی).ن

اسمه این آقا پسر گل مجتبی ست. مجتبی صبوری . تا یه ماه پیش عضو ثابت تیم ملی فوتبال نوجوانان جمهوری اسلامی ایران بود ، البته قبلشم سیره تحول و تو تیم ملی زیر 8 سال و نونهالان طی کرده و به قول خودش چنتا کشور خارجیم رفته.هم سنو سالاش باید کلی بهش حسودی کنن اما اینا همه قسمته خوبه قصه آقا مجتبی ما ست.حدود 2 ماه پیش وقتی که ترکه موتور رفیقش نشسته بود و داشته از تک چرخ زدن تو کوچه پس کوچه های پایتخت صفا میکرده پاشنه پاش میره لای پره چرخ موتورو........... بماند حیونی آیندش مبهم میشه.آخه همه آرزوهاش واسه اوج گرفتن از این زندگی دوس داشتنیش تو هنره پاهاش خلاصه میشده.تا اینجاشم بد نیست اگه خدا قبول کنه یه دعا واسه سلامتیش بکنیم شاید کارش را افتاد.راستی یادم رفته بود بگم بابایه این آقا مجتبی ما مسافر کش بوده و وقتی داشته با یه مسافر سره کرایه بحث میکرده یهو مسافره از کوره در میره و کله بابا هرو میکوبه به فرمون ماشین. نمیدونم شدت ضربه زیاد بوده یا کله این بیچاره پنبه ، شایدم یارو محمد علی کلی بوده اما به هر حال بابای بیچاره 4 تا پسره قدو نیم قدو که کوچکترینش مجتبی با 2 سال سن بوده تنها میزاره و میره اونجاییکه همه باید یه روز برن. یارو د فرارو اصلا معلوم نشد چی شد کی زد کی مرد و اصلا کی به کیه وجدان کیلو چنده اتفاقه دیگه میوفته .یه گزارش تو آگاهی و قوله پیگیری. دسشون درد نکنه اما ، خدا عمرشون بده که هنوز پیگیریشون ادامه داره. ایشالا به امید خدا به نتیجه میرسن . مامانه بیچارشونم مثه خیلی از زنای دیگه چون نجیب و آبرو دار بوده میرفته چن محل اون طرفتر واسه کاره خونه که یه شب وقتی با دسته پر داشته میرفته پیشه بچه هاش یه ماشین میپیچه جلوشو به زور سوارش میکنه.هنوزم که هنوزه مجتبی حسرته نوازشای مادرشو شبا وقتی که سرشو رو بالش میزاره میخوره.البته بعده 13 سال..زندگی قشنگه نه؟؟؟ البته واسه بعضیا.فکر میکردین یکی اینقد زندگیش با شما فرق داشته باشه؟؟ خجالت نکشین بگین راحت باشین؟منم اولش یه خورده خجالت کشیدم.چندفه اول که میومدم اینجا شباش خوابم نمیبرد. اما بعد عادی شد.تازه این یکی از 45 تا گل پسریه که تو این مرکز نگه میدارن .بقیم زندگیشون یه چیز تو مایه هایه این آقا مجتبی ماس حالا یه خورده کمتر یا بیشتر.اما اینم بگما تا وقتی نبینین باور نمیکنین ما چقد بد بختیم. ادب ، نجابت، مرام ، لوطی گری ، مناعت طبع ، دستو دلبازی ................................................همه این چیزارو باید بیایم از اینا یاد بگیریم.این عکسیم که میبینین من یواشکی از مجتبی گرفتم تا واسه یه دفم شده ارزشه وبلاگمو دوبل کنم. راستی تا حالا یادی از این بچه ها کردین؟ مسخره نمیکنم اما فکر نکردین شاید اینا نیاز به کمک داشته باشن؟ بالاخری اینام آدمن شتیدم از ما خیلی آدمتر که من به این بیشتر معتقدم.فکر کردین اگه خودتونم جای اینا بودین چی میشد؟ میدونین چنتا بچه تو ایران یا چنتا مرکز نگهداری تو کشور وجود داره؟ حالا به نظره خودتون خجالت داراه یا نه؟بیاین حداقل سالی یه دفه به فکره این بچه ها باشیم.به جا اینکه بریم لباس از منگو یا زارا بخریم یا حتی ................................ بیخیال
داشتم میگفتم اسمه این گل پسر مجتبی ست . مجتبی صبوری عضوه ثابت تیم ملی فوتبال نوجوانان جمهوری اسلامی.........................................والسلام

۱۳۸۶ فروردین ۲۱, سه‌شنبه

اراجیف روزانه11

من درس می خوانم
تو درس می خوانی
او سر چهار راه آدامس می فروشد
من شام می خورم
تو رستوران می روی
او گرسنه است
من به ييلاق می روم
تو با دوستانت همه بعد از ظهر را قدم می زنيد
او با دستمالش شيشه ماشين ها را تميز می كند
من پول تو جيبی ام را از پدرم می گيرم
تو ماهيانه ات را از مادرت می گيری
او ترازويش را در پياده رو جلويش گذاشته و 10 تومنی هايش را نگاه می كند
من پدرم را دوست دارم
تو مادرت را دوست می داری
او پدرش معتاد است
و مادرش در خانه ای كار ميكند
پدر من مادرم را دوست دارد
پدر تو به مادرت عشق می ورزد
او پدر و مادرش از هم طلاق گرفته اند
من دو خواهر بزرگ تر و يك برادر کوچک دارم
تو يك برادر بزرگ تر و دو خواهر كوچك تر داری
او 6 برادر و 3 خواهر دارد
برادر من دانشگاه می رود
خواهر تو دبيرستانی است
او برادر هايش يا معتادند يا در زندان يا ...
من عاشق شده ام
تو می دانی عشق چيست
او تا كنون به هيچ چيز عاشقانه نگاه نكرده است
من آن لاين هستم
تو آن لاين هستی
او بی نان است
من از سياست متنفرم
تو سياست را دوست داری
او شكم سير را بيشتر از سياست دوست دارد
من تابستان را دوست دارم
تو بهار را و شكوفه ها را دوست داری
براي او تابستان و زمستان فرقی ندارند
من شب های داغ تابستانی را بی روانداز می خوابم
تو شب های سرد زمستان را با پتوی گرمت می خوابی
او در زمستان و تابستان فقط يك زير انداز دارد
تفريح من گوش دادن به موسيقی است
تفريح تو ديدن فيلمی است
تفريح او آب تنی در حوضچه وسط ميدان است
من از زندگی ام راضی نيستم
تو زندگی ات را دوست داری و به خواسته هايت رسيده ای
برای او زندگی اجباری است بدون انتخاب
من او را ديده ام
تو او را ديده ای و تا كنون به زندگی او دقت نكرده ای
او براي ما حقيقتی تلخ است او را ديده ای ؟ به زندگي اش فكر كرده ای ؟ می شناسی اش ؟ حاضری به جای او زندگی مي كردی؟او علت است يا معلول ؟