Mano Del

۱۳۸۴ تیر ۲۰, دوشنبه

اميد

دو خط موازي زائيده شدند . پسركي در كلاس درس آنها را روي كاغذ كشيد.آن وقت دو خط موازي چشمشان به هم افتاد و در همان يك نگاه قلبشان تپيد و مهر يكديگر را در سينه جاي دادند خط اولي گفت : ما ميتوانيم زندگي خوبي داشته باشيم و خط دومي از هيجان لرزيد خط اولي گفت و خانه اي داشته باشيم در يك صفحه دنج كاغذ من روزها كار ميكنم ميتوانم بروم خط كنار يك جاده دور افتاده و متروك شوم خط دومي گفت : من هم ميتوانم خط كنار يك گلدان چهار گوش گل سرخ شوم يا خط كنار يك نيمكت خالي در يك پارك كوچك و خلوت خط اولي گفت : چه شغل شاعرانه اي و حتما زندگي خوشي خواهيم داشت در همين لحظه معلم فرياد زد : دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسند و بچه ها تكرار كردند : دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسند دو خط موازي لرزيدند . به هم ديگر نگاه كردند . و خط دومي پقي زد زير گريه . خط اولي گفت نه اين امكان ندارد حتما يك راهي پيدا ميشود . خط دومي گفت شنيدي كه چه گفتند . هيچ راهي وجود ندارد ما هيچ وقت به هم نمي رسيم و دوباره زد زير گريه خط اولي گفت : نبايد نااميد شد . ما از صفحه خارج ميشويم و دنيا را زير پا ميگذاريم بالاخره كسي پيدا ميشود كه مشكل ما را حل كند خط دومي آرام گرفت و آن دو اندوهناك از صفحه كاغذ بيرون خزيدند از زير كلاس درس گذشتند و وارد حياط شدند و از آن لحظه به بعد سفرهاي دو خط موازي شروع شد آنها از دشتها گذشتند از صحراهاي سوزان از كوهاي بلند از دره هاي عميق از درياها از شهرهاي شلوغ سالها گذشت وآنها دانشمندان زيادي را ملاقات كردند رياضي دان به آنها گفت : اين محال است .هيچ فرمول رياضي شما را به هم نخواهد رساند . شما همه چيز را خراب ميكنيد فيزيكدان گفت : بگذاريد از همين الان نااميدتان كنم .اگر مي شد قوانين طبيعت را ناديده گرفت ، ديگر دانشي بنام فيزيك وجود نداشت پزشك گفت : از من كاري ساخته نيست ، دردتان بي درمان است شيمي دان گفت : شما دو عنصر غير قابل تركيب هستيد . اگر قرار باشد با يكديگر تركيب شويد ، همه مواد خواص خود را از دست خواهند داد ستاره شناس گفت : شما خودخواه ترين موجودات روي زمين هستيد رسيدن شما به هم مساويست با نابودي جهان . دنيا كن فيكون مي شود سيارات از مدار خارج ميشوند كرات با هم تصادم مي كنند نظام دنيا از هم مي پاشد . چون شما يك قانون بزرگ را نقض كرده ايد فيلسوف گفت : متاسفم ... جمع نقيضين محال است و بالاخره به كودكي رسيدند كودك فقط سه جمله گفت : شما به هم مي رسيد نه در دنياي واقعيات . آن را در دنياي ديگري جستجو كنيد دو خط موازي او را هم ترك كردند و باز هم به سفرهايشان ادامه دادند اما حالا يك چيز داشت در وجودشان شكل مي گرفت « آنها كم كم ميل رسيدن به هم را از دست مي دادند » خط اولي گفت : اين بي معنيست خط دومي گفت : چي بي معنيست ؟ خط اولي گفت : اين كه به هم برسيم خط دومي گفت : من هم همينطور فكر ميكنم و آنها به راهشان ادامه دادند يك روز به يك دشت رسيدند . يك نقاش ميان سبزه ها ايستاده بود و بر بومش نقاشي ميكرد خط اولي گفت : بيا وارد آن بوم نقاشي شويم و از اين آوارگي نجات پيدا كنيم خط دومي گفت : شايد ما هيچوقت نبايد از آن صفحه كاغذ بيرون مي آمديم خط اولي گفت : در آن بوم نقاشي حتما آرامش خواهيم يافت و آن دو وارد دشت شدند و روي دست نقاش رفتند و بعد روي قلمش نقاش فكري كرد و قلمش را حركت داد و آنها دو ريل قطار شدند كه از دشتي مي گذشت و آنجا كه خورشيد سرخ آرام آرام پايين مي رفت سر دو خط بهم ميرسيد.

فردا

حسرت خوردن به حال و روز مرده ها خيلی خنده دار است.نه؟ حسادت به آنهايی که برای هميشه رفته اند اين هم لابد تازه ترين حسادت در عصر تکنولوژی است. بايد هم همين طور باشد : اگر می خواهيد بوی مرگ راحس کنيد فقط کافيست نفس عميقی بکشيد . بوی مرگ از نفس زنده ها به مشام می رسد --------------------------------------------- فردا روز ديگري است
فردا روز من است وفرداها براي من
امروز را پشت سر ميگذارم و فراموش ميكنم هرچه در اوبود
وفردا خواهم گفت به دلم كه زندگي بدون عشق مثل شب بي ستاره ؛ فقط بزرگ است بدون زيبايي وبدون روشنايي
فردا قلبم را پر ستاره و روحم را پر اميد و زندگي ام را پر حادثه خواهم كرد
فردا فردا وفردايي كه خواهد آمد شايدم فردام مثله ديروز باشه --------------------------------------------- بلندترين ساختمان شهر کجاست؟؟؟
می خواهم خودم را سربه نيست کنم
نخند
شوخی که نيست
می ميرم يکی از همين چند روز
---------------------------------------------

رازيست سر به مهر

" پلنگ مغرور توی چشمات رو کشتی."
" پلنگ مغرور توی چشمات رو کشتی."
" پلنگ مغرور توی چشمات رو کشتی." --------------------------------------------- " رازيست سر به مــــــهر " --------------------------------------------- ● .... باز دلش تنگ می شود ! نرفته ، باز خواهد گشت
باز خواهد گشت
باز خواهد
"!کاش برگردد " --------------------------------------------- · چه دير فهميد مزرعه، که مترسک ، محتاجِ تنها با او بودنست. --------------------------------------------