Mano Del

۱۳۸۴ دی ۲۳, جمعه

پاییز

وقتي پاييز مي شه دلم شروع مي کنه به سوختن . براي همه ي اونايي که يک سال فراموش مي شن . نمي دونم چرا دلم براي زنبور هايي که عمرشان سر اومده . اما خيال ندارن بميرن مي سوزه . نمي دونم چرا دلم براي ميوه هاي کالي که محکومن از شاخه آويزان باشن بدون اينکه چيدن را تجربه کنن و رسيدن را ، مي سوزه نمي دانم چرا دلم براي شب پره هايي مثل خودم که تمام تابستان را به اميد پروانه شدن گذراندند اما پروانه نشدند و با همان بال هاي خاکي کثيف محقر يخ زدن ، مي سوزه نمي دونم چرا دلم واسه گنجشک ها که مجبورن بمانن . مي سوزه نمي دونم چرا دلم براي برگهاي زرد خشک بي اهميتي که حتي خودشان هم دلشان براي خودشان نمي سوزه ، مي سوزه . پاييز با همه بديهاش داره تموم ميشه

1 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

مهراد جان همه فصل ها زیبا هستند
من همه فصل هایی را که خدا آفریده دوست دارم
اگر پاییز نباشد، قدر بهار را نمی دانیم
خوبی ها و بدی ها همیشه با هم اند
بهتر است خوبی ها را هم ببینیم
پاییز هم خوبی های زیادی دارد
چرا آن ها را نمی بینی؟
فکر نمی کنی که اگه پاییز بشنوه که فقط از بدی هایش می گویی
چقدر دلش می گیره!
به خوبی هایش هم فکر کن شاید بدی ها کمرنگ تر شوند
گنجشک ها از بودن لذت می برند
برگ های زرد و خشک هم روزی سبز زندگی گرده اند
مدت زندگانی مهم نیست
این مهم است که چطور زندگی کنیم
همه چیز در این دنیای بزرگ به حکمت و عدالت آفریده شده
و سرنوشت چیزی نیست که بد باشد
یک سال، از دریچه نگاه زنبور یک عمر طولانی ست
اما چون برای ما کوتاه است، دلمان برای زنبور می سوزد
پاییز امسال که گذشت
پاییز سال دیگر را بیشتر دوست داشته باش
که خوبیهایش را بهتر ببینی
راستی یادم رفت که بگم احساس پاک و مقدس تو را می پرستم
به نظرت چه چیز بهترین است
من آن بهترین را برایت آرزو می کنم

۱۳۸۴ دی ۲۸, چهارشنبه ساعت ۹:۵۱:۰۰ (‎+۳:۳۰ گرینویچ)  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی