Mano Del

۱۳۸۴ تیر ۲, پنجشنبه

به همين سادگي

چشاش از خواب ورم كرده بود. دو شبه كه تنها ، داره پرستاري ميكنه . عين اين دو شبو فكر كرده : اين ، زندگي رو چسبيده يا مرگ به سراغش نمياد.
صداي سرفش ، هر شب بدتر ميشه و انگار داروها هر ثانيه ، تاثيرشون منفي تر ميشه .صداش ميكنه ، با بي حوصلگي ميره و گوشش رو ميچسبونه جلو دهنش:يكم آب برام بيار، گلوم ميسوزه .
فقط آب، دو روزه فقط ازش آب خواسته ، بقيه چيزها رو به زور بهش داده.
آبو كه خورد، صداي نالش دوباره بلند ميشه واشك ، آروم آروم از گوشه چشمش ميريزه پايين
ديگه اشكاشم تنهاش ميذارن
سعي ميكنه كر شه ولي سخته ،‌نمي تونه
ياد قديما مي افته
يادش مي افته همين تنِ‌ سوزان و بي رمقي كه الان واسه گفتنِ تشنگيش ، به اندازه يك عمر جون مي كنه و حرف مي زنه ، يه زموني قصه هاي هزار و يك شب تعريف مي كرده
عين اين دو شب
فكرميكرده كه براي چي اين عزرائيلِ لعنتي نمي ياد و راحتش نمي كنه ؟ منتظره چيه؟ ياد حرف يكي مي افته : به هر چيز فكر كني، همان مي شوي، به خدا فكر كني، خدايي و به خاك فكر كني ، خاكي
مزخرف
اون ميگه و سعي ميكنه به هيچي فكرنكنه.صداي سرفه هاي اون آزارش ميدن
دوستش داره ، خيلي، چه شبايي كه تا صبح صداي خنده هاشون خدا رو بيخاب كرده بود.
شايدم خدا داره انتقام ميگيره
دوباره ياد اون جمله مي افته :به هر چيز فكر كني همان ميشوي....حالا ديگه ميخواد فكر كنه
آروم آروم چشماشو مي بنده و به عزرائيل فكر ميكنه.. چه آرامشي، چشماشو كه باز كرد، اون ، راحت روي تخت بود و ديگه ناله نمي كرد
حتي ديگه آب هم نميخواست لبخندي زد و دوباره چشماشو بست
چشماشو بست وايندفعه به خدا فكر كرد فقط به خدا
به همين سادگي.

1 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

آیا واقعاً به همین سادگی ست؟
چرا ما آدم ها فقط شریک شادی و
خنده های هم هستیم
و در موقع گرفتاری و رنج تحملون رو زود از دست می دهیم
چرا هنگام سختی ها معنای عشق و عاشقی را فراموش می کنیم
و فکر می کنیم که خدا داره انتقام می گیره
خداوند آنقدر بزرگ است که هیچ وقت از بنده های کوچکش انتقام نمی گیرد و این زاییده ذهن ماست
بنده هایش را امتحان می کند
ولی انتقام آن هم از شادی بنده اش بی معناست
یه عاشق واقعی تو بدترین شرایط باز هم عاشق
البته نه به همین سادگی
چون زندگی به همین سادگی نیست
ولی دوست داشتن وقتی واقعی باشد چنان نیرویی می دهد که کوه غم ها سست و ضعیف و کمرنگ می شوند
و همه اش خوشی خواهد بود
پرستاری کردن از معشوق یا در موقع مشکلات در کنار معشوق ماندن
جدای از عشق نیست
اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشیم
در بدترین شرایط هم همراهی اش می کنیم
و همدمش می شویم
و لذت می بریم
وقتی آرامش می دهیم
روحمان پرواز می کند
و خودمان هم آرامش پیدا می کنیم
چرا فکر می کنیم خدا از شنیدن خنده بنده هاش بی خواب می شه
خداوند منشا عشق است
و عشق الهی همان صدای خنده انسان های عاشق است
دلم می گیره وقتی بعضی آدم هایی که ادعا می کنند همدیگر را دوست دارند
تا مشکلی پیش می یاد زود کاسه برشون لبریز می شه
و دائم شکوه و شکایت می کنند
دلم می گیره وقتی می بینم که حتی از خودشون هم فرار می کنند
انگار هیچ وقت لحظه های خوشی را ندیده اند
بدی ها را در ذهن نگه می دارند
اما خوبی ها و خوشی ها را زود فراموش می کنند
دلم می گیره وقتی می بینم به جای اینکه در مقابل مشکلات بایستند از کنارشون رد می شن و می گذرند

چرا وقتی چشماشو بست به خوب شدن کسی که دوستش داره فکر نکرد؟
چرا براش دعا نکرد؟
مگر نه اینکه به هر چیز فکر کنی همان می شود
من هیچ وقت دوست ندارم برای کسی آرزوی مرگ کنم
حتی برای دشمنم چه برسه به کسی که دوستش دارم
چرا فکر می کنیم اگه آدم ها بمیرند راحت می شن
شاید هم می خواهیم خودمون راحت کنیم
البته من آدم خودخواهی نیستم که حاضر باشم کسی که دوستش دارم زجر بکشه فقط به خاطر اینکه من دلم
می خواد کنارم باشه
نه! اینطور نیست
ولی من ترجیح می دهم که برای کسی که دوستش دارم از صمیم قلبم دعا کنم
و از خدا می خوام که کمکش کنه
فقط از خدا کمک می خوام
ترجیح می دهم بدی ها و افکار منفی رو از ذهنم دور کنم
از خدامی خوام که مشکلش رو حل کنه
و به من هم توانایی بده که در کنارش بمونم
مطمئنم که خدا کمکمون می کنه
و هر چه خدا برامون مقدر کنه
می پذیرم
چون اعتقاد دارم که خداوند رحمان و رحیم است و قادر مطلق
اونوقت چشمامو می بندم
می سپارمش به خدا
به همین سادگی

۱۳۸۴ بهمن ۱, شنبه ساعت ۱۰:۴۴:۰۰ (‎+۳:۳۰ گرینویچ)  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی