Mano Del

۱۳۸۴ اردیبهشت ۹, جمعه

دنياي کوچک من...

دنياي من خيلي کوچيكه،فقط به اندازه يه سوئيته 85 متري تو يه محله خلوت و دنج که جاي هيچگونه حرکت اضافه اي روبرام نميزاره،هاله خونم به اندازه يک دست مبل راحتي قديمي (با يه دنيا خاطره) و يه ميز کوچيک فرفورژه مشکي با چار تا صندلي نقلي ي
تو اتاق خوابم يه تختخواب دونفره كه هميشه جاي يكنفرش خاليست و دو بالش که وقتي دلتنگ ميشوم همراز شبهاي تنهاييم ميشن ،يک آينه قدي و ميزي که کلي خرت و پرت روي آن چيده شده ، و دفترچه ي که براي پوشوندن زشتي ها و دگرگوني هاي درونم و دنيام به کار ميآد
لباسها، کفشها، و ....... که حضورشان برام معنا نداره،و يه کتابخانه که در اين دنياي کوچيک من جايي خيلي بزرگيواشغال کرده كه متعلق به خودشه و من ميدونم که دنياي اين کتابخانه از هر دنيايي براي من بزرگتره ، و من گاهي ميخواهم خودمو از اين دنياي كوچيك جدا کنم و به دنياي بزرگ کتابخانه و کتابهام بکشونم و غرق شوم در معناي کلمات و واژه ها...در دنياي کوچيک من،گاهي تلفني هم ديده مي شه، که باعث ميشه من با دنياي بزرگ ديگرون ارتباطي کوچيک داشته باشم، و گاهي آنقدر اين زنگ تلفن کشنده مي شه که تصميم مي گيرم اونو از پنجره کوچيک دنيام به بيرون پرت کنم، و گاهي آنقدر دلنشين ميشه که براش دسته گلي بعنوان هديه بخرم!داشت يادم مي رفت کامپيوتري هم در اين دنياي کوچيک من ديده مي شه، که باعث اتصال من با دنياي مجازي و بزرگي ميشه كه بعضي اوقات اين اتصال همراه با شيريني است و گاهي هم با تلخيست، راستي من در اين دنياي کوچيکم ساعت ندارم، تيک تيک ساعت آزارم ميده، ولي تا دلتون بخواد خاطره دارم، که البته ساعت ارزش خودش را خوب مي دونه، و من غافل از اون ولي دنياي كوچك من با چند شمع معمولي چراغوني ميشه موسيقي و سي دي هايي که بدون اونا دنياي کوچيکم سختتر مي شه،آخ که کاش ميدونستيد، من در اين دنياي کوچيکم خدايي دارم به بزرگي و عظمت همه اون چيزهايي که در اين دنيا هست و نيست، خداي من اونقدر بزرگ و مهربونه كه جايه خالي همه چيزو برام پر ميكنه ، و با هيچ واژه اي نميتونم اونو به تصوير بکشم...!گاهي فکر مي کنم دنيايي به اين کوچکي چقدر شلوغ شده ،و من در تمام اين شلوغي ها گم شده م دراين دنياي كوچيك

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی