Mano Del

۱۳۸۴ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

..........باران عشق من

زیر بارون نشسته بودم
چشممو به آسمون دوخته بودم چشممو به ابرهای سرگردون دوخته بودم
انتظار می کشیدم
انتظار قطره ای عاشق از باران که از آسمان بیاد و به چشمام بشینه
تا شاید چشمام عاشق اون قطره بشه باران می بارید
آسمون می نالید
ابرها بی قرار بودن
صدای رعد ابرها سکوت آسمان را در هم شکسته بود
خیس خیس شده بودم ، مثل پرنده ای زیر باران دوست داشتم پرواز کنم در اوج آسمانها تا شاید خودم قطره عاشقو میون این همه قطره پیدا کنم
می دونستم قطره هایی که از آسمان می ریزه اشکهای آسمانه
اشکهایی که هر قطره از اون خاطره ای بیشتر نبود تو رویاهام پروازکردم
تو اوج آسمانها
میون ابرها
میون قطره ها
چطور می شه از میون این همه قطره باران
قطره عاشقو پیدا کرد؟!
قطره هایی که هر وقت به زمین میریخت
یا به دریا می رفت
یا به رودخانه
یا به صحرا می رفت و به زمین فرو می رفت و یا روی گل می نشست
من به دنبال قطره ای بودم که بر روی چشمام بشینه
نه قطره ای که عاشق دریا یا گل بشه…و یا اینکه ناپدید بشه
من قطره عاشقومی خواستم که یه رنگ باشه!… همون رنگ بارون عشق من نگاهم به بارون بود ، تو دلم چه غوغایی بود
انتظار به سر رسید ، قطره عاشق به چشمام نرسید بارون کم کم داشت رد خودشو گم می کرد…و آسمون داشت آروم میگرفت
دلم نمی خواست آسمون آروم بگیره اما…! من نا امید نشدم و بازم منتظر موندم
اونقدر انتظار کشیدم تا…قطره آخربارونو از اون بالاها دیدم… قطره ای که آرزو داشتم به چشمام بشینه… آرزو داشتم بیاد و با چشمام دوست بش… قطره بارون داشت به سوی چشمام میومد
نگام همچنون به اون قطره بود…طوفان سعی داشت قطره را از چشمام جدا کنه و نگذاره به چشمام بشینه اما اون قطره عشق با طوفان جنگید
از طوفان گذشت و به چشمام نشست…چه لحظه قشنگی…تو همون لحظه که قطره بارون عشقم داشت به زمین می ریخت چشمای منم شروع به اشک ریختن کرد
اشکهام با اون قطره یکی شده بود
احساس کردم قطره عاشق در قلبم نشسته…به قطره وابسته شدم… آن قطره پاک پاک بود چون از آسمان آمده بود…همان قطره ای که باران عشقم به من هدیه داد

1 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

مراقب خرج های کوچک باش . شکافی کوچک می تواند کشتی بزرگی را غرق کند . = بنجامین فرانکلین

۱۳۸۴ اسفند ۱۷, چهارشنبه ساعت ۱:۱۵:۰۰ (‎+۳:۳۰ گرینویچ)  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی