Mano Del

۱۳۸۶ فروردین ۹, پنجشنبه

اراجیف روزانه10

نزدیک عید که می شود ، پایتخت رنگ دیگری به خود میگیرد . همسران فداکارِ کارمندان ، بن ها را مانند نقل و نبات بر سر کارمندان شریف فروشگاههای زنجیره ای رفاه و تعاونی های محترم و غیره می ریزند و سور می گیرند . مایه دار تر ها در پاساژها و مراکز خرید ، البسه بنجل تایلندی و ترکیه ای را با شانزده برابر قیمت واقعی می خرند . خیابانها دیگر جایی برای سوزن انداختن ندارند . خانه ها تکانده می شود و ترافیک و بوق و دود ، دمار از روزگار آدم در می آورد . تاکسی های محترم ، قیمت هایشان را دو برابر می کنند وبا انصاف هاشان ، فقط دربستی می پذیرند . مردم همه از احساسات قشنگ خودشان همراه با چشانی لبخند ، فحش های ناموسی به هم می دهند که مثلا چرا دو ثانیه جلوی من وایسادی یا چرا چراغ که سبز شده ، ماشین ات خراب شده . همه نگران آبرویشان هستند . همه نگران این هستند که بچه هاشان جلوی آقا جمشید و شهین خانم ، نو نوار باشند مبادا کامبیز جان دچار تزلزل روحی شود . ملت همه اصلا عصبی نیستند و رگ های مردم از گرانی روی پیشانی شان آب لمبو نشده است ! ولی نمی دانم چرا با اینهمه ناله از گرانی و غیره ، باز هم در صف آجیل تواضع و تفاعل می ایستیم و بادام کیلویی دوازده هزار تومان به رخ مهمانهامان می کشیم ؟ پسته ی کیلویی سیصد تومان را سیزده هزار تومان می خریم ، مبادا آبرویمان برود ! البسه تاناکورا و استوک هر باقلا تپه ای را با ششصد برابر قیمت می خریم ، مبادا آبرویمان برود ! خانه ها را چنان با وایتکس و ریکا و شامپو گلرنگ جلا می دهیم که تا اردیبهشت دو سال بعدش بوی گند مواد شوینده بدهد که مبادا آبرویمان برود ! مایه دار تر ها پرده ها و مبل ها و سرویس های آرکوپال و رز نشان را تعویض می کنند مبادا آبروشان برود ! از هر نوع غذا ، پانزده نوع سر سفره می گذاریم ، مبادا آبرومان جلوی مردم برود ! گند عیدی دادن را بزرگترها در می آورند و هزاری ها همینطور توی جیب بچه ها تپانده می شود ، مبادا آبرومان برود ! و کلا ما صبح تا شب مثل خر جان می کنیم و زیر بار قسط می زاییم ، مبادا آبرویمان برود . ولی قدیما یادش بخیر بابام تعریف میکنه:{{{عید که می شد ، می رفتیم خانه آقاجون ، یعنی همه می آمدند خانه آقاجون اینا ، ما فنچ ها توی حیاط بازی می کردیم و دور حوض می دویدیم ، باباها راجع به کارشان حرف می زدند و دایم می گفتند الهی شکر ، مامان ها هم توی آشپزخانه غذا درست می کردند . وقتی می خواستیم خداحافظی کنیم ، آقاجون یک یه تومنی نو از لای قرآن در می آورد و بهمان می داد ، که تا آخرایی که ما را گذاشت و رفت ، عیدی ما به بیست تومنی هم رسیده بود . ولی الان که خودم بزرگ شده ام ، می بینم که سال به سال دریغ از پارسال . اصلا آقاجون و مامان جون کیلویی چنده ؟ اگر شانزده سال به بالا باشی با پراید و لگن رفیقا شمال به حشیش کشی و مشروب خوری و پیدا کردن زید . ننه بابا ها با هم یا قهرن یا جدا شده اند و گور بابای هفت تا سین . تازه وقتی زوری هم یکی می ره خونه اون یکی ، بابا ها الهی شکر که نمی گن هیچی ، می زنن تو سر و کله هم که اینم شد وضعیت بازار ؟ دهنمون ....... شد از بس مثل سگ دویدیم . زن ها هم دور میز جمع شده اند و از بتی و عروس و دوماد جدید خانواده می گن . دیدی غذاش سرد شده بود ؟ دیدی مهری چه جوری جوجه ورداشت ؟ لباس شهین رو دیدی ، پولکاش داهاتیش کرده بود ؟ بچه ها هم که به جای حیاط می رن تو اتاق سراغ اینترنت و سایت سکسی و اورکات دات کام و آسیا فرند قایندر و امثالهم . عیدی ها شده سکه طلا ولی برکتش شده باد هوا . یادمه با اون دویست تومنی ، هزار تا چیز می خریدیم و یک خورده اش رو هم مامانمون می گرفت و برامون قایم می کرد . ولی سکه رو که می گیری ، می شه یک آدیداس یا یک شلوار ماوی . اصلا برکت و روح اونوقتا کو ؟ بوفه کجای زندگی ها بود ؟ ما که غذا رو تو سیلور سر میز نمی آوردیم و توی قابلمه پای سفره واسمون می کشیدن ، جوات بودیم ؟ دقت کردین این پیتزاها مزه قرمه سبزی و فسنجون نمی ده . اون بخاری که وقتی در قابلمه رو برمی داشتند کو ؟ یادتونه وقتی یکی خیار پوست می کند ، چهار قاچش می کرد و به همه تعارف می کرد ؟ الان می شه موز و آناناس و کیوی رو قاچ کرد ؟ اصلا بوی اون خیارا که تا توی حیاط می اومد چی شد ؟ این گلخونه ای هاش که کیلویی هزار و فلان تومنه اصلا چرا بو نداره ولی اون دوزاری ها داشت ؟ اون موقع چرا با یک دوزاری می شد زنگ زد ولی الان با کارت دو هزار تومنی و سیم کارت پانصد هزار تومنی نمی شه حرف زد ؟ اصلا ما ها که از این اتوبوس دو طبقه ها سوار می شدیم و پراید و ماتیز و رونیز نداشتیم ، چرا انقدر حال می کردیم ؟ چرا وقتی ماهی یکبار با خانواده می رفتیم و یک سوسیس آلمانی یا مارتادلا می خوردیم آنقدر حال می داد ولی الان ژامبون خرس آبی حال نمی ده ؟}}} خاک بر سر ملتی که بوفه و فنجون بشه براش آبرو . ولی کتابخونه توی خونه ها بشه مصیبت اسباب کشی و بی کلاسی . لعنت به ملتی که صبح تا شب مثل خر کار می کنند و مثل سگ جون می کنند ، نه برای خوشی خود و خانوادشون ، برای اینکه جلوی آقا سعید و مهناز خانم کم نیارن . خاک بر سر مملکتی که الهی شکر گفتن و خدا بده برکت برای کاسب هاش شده بی کلاسی و از نخ و سوزن ترکیه تعریف کردن ، با کلاسی . خاک بر سر ملتی که لباس اتو کشیده و ریش مرتب شده را ضد دین می دونند و مانند انسانهای غارنشین می گردند . خاک بر سر ملتی که دایم چسبیده به ماهواره و فوتبال و پی ام سی ولی مستندهای علمی شبکه چهار خودمون رو اعصاب بهم ریز و خسته کننده می دونه . خاک بر سر ملتی که حکم علی دایی و خرید فلان بازیکن و سانترهای بکهام براش مهم تر از تربیت بچه هاشه . لعنت خدا بر ملتی که به خاطر سریال نرگس و شب های برره و سیا ساکتی خیابانها را خلوت می کنند ولی دو ساعت با زنش وقت نداره حرف بزنه یا نقاشی بچه اش را دو دقیقه ببینه و الکی تعریف کنه . گند بزنن ملتی رو که تا رنگ شورت مدونا و سوزان روشن رو می دونه ولی نمی دونه موزه رضا عباسی کجاست ؟ باید گل گرفت مملکتی رو که آدماش تا خرخره زیر بار قرض می رن که استانبول و ازمیر و سواحل آنتالیا رو ببینن ولی نمی دونن قشم کجای مملکته یا ابیانه کجاست ؟ لعنت بر اون ملتی که آدرس تمام آرایشگاههای تهران رو می دونه و قیمت کوچ و اپیلاسیون رو از حفظه ولی نمی دونه بچش کلاس چندمه و نمره دیکته آقازادش چند شده . اصلا گوربابای این نسل ولی حداقل می تونه به نسل بعدیش یاد بده که قدیما یک چیزی بود که اسمش روح بود که با خودش گرمی و صمیمیت و صله رحم و کوفت می آورد ولی الان نیستش و جای چهل سال به بالاها کهریزکه . می تونه برای بچش تعریف کنه که قدیما بوی خیارا آدما دیوونه میکرد و هندوونه را شتری می خوردند و اصلا هم بد نبود اگر توی دربند بلال گاز بزنی یا یک چادر بندازی و روش بشینی و نون تافتون با کتلت سق بزنی . ولی فعلا دختر شوکت و هخا و ازدواج شریفی نیا با گلزار ! و سیبیل بهرام رادان و قیمت بنز علی دایی و دی وی دی و فلترون و ال نود و نامزد شدن هیلاری کیلینتون مهم تر از فرهنگ اصیله . بابا حالی داری ها ، پاشو جمع کن بساطتو . بوی خیار می خواهیم چی کار ، انرژی هسته ای و دوبی رو بچسب . می ری دو دلار می دی ماساژتم می دن ، آبجوتم می خوری و وقتی برگشتی سلام علیکم می گی تو اداره و همه می گن به به چه حاج آقای مومنی . بیچاره عمرشو وقف خدمتگذاری به من و شما کرده و از حقوق ماهی دویست هزار تومن توی خونه متری چهار میلیون تومن می شینه . گور بابای مردم ، وقتی ماوی و ورساچه و سواچ از پاتن جامه و کفش ملی با کلاس تره ، چرا پولامونو دو دستی به ترکیه ای ها ندیم ؟ اصلا چرا نریم هی دفتر و مسکن الکی تو دوبی بخریم ، مبادا این دلارها بره تو شیکم دولت ؟ ولی حداقل خوبیت ترکیه و سنگال و دوبی اینه که دختر ایرانی ها رو گرون تر می فروشند . با پول مملکت ما کشورشون رو آباد می کنند و توی سر ما ها می زنن . ولی خاک بر سر دولتمردای ما که کیفیت مدیریت و جنس و میوه و پوشاک و سطل زباله و چینی و ماشین و هزار تا آشغال دیگش هنوز بعد از سی سال انقدر پایینه که برای ما جنس ترکیه و چین می شود فخر دو عالم و پز عالی . بابا تو هم حالی داری ها ! هی گیر می دی الکی . سفرهای استانی و اصلاح طلبی و سازندگی و رانندگی رو بچسب و آخرش هم که همه شهیدیم و نزد خدا روزی می گیریم و یک در دنیا و صد در آخرت برامون این فرشته سمت راستیه می نویسه که خشکه خدا با هامون سر پل صراط حساب می کنه . گیر نده بابا . پاشو برو خودتو درست کن که تو سال دو هزار و خورده ای نشستی کتاب می خونی و دنبال بوی خیار می گردی . شب خیزو بچسب در نره ، راستی قیمت این بی ام و جدیدا چنده ؟ دم قسط هم می دن ؟ از اینایی که سی سال باید ماهی چهار صد هزار تومن بدی . راستی شنیدی می گن عشق یه چیز تو مایه های کشک و دوغه ! آبرو رو بچسب که آبرو داریم ، واسه فرهنگ ننه زیاده . همین .

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی